اگر نداشتمت......

شاینا دخترم،

اگر نداشتمت از کجا می فهمیدم که این حس های عجیب و زیبا در وجود من هست؟

اگر نداشتمت از کجا می تونستم شعف مادری را درک کنم،از کجا این حس بی نظیر را می فهمیدم؟

اگر نداشتمت این نبودم که امروز هستم، جایی ایستاده بودم که شاید محکم بود اما تو اون نور کوچک لرزان هستی که تمام هستی منو زیرو رو کردی، تو اون بهانه کوچکی هستی که منو بزرگ می کند بزرگ تر از آن چیزی که بودم تو روزنه ای بودی که دستم را گرفتی و بردی به دیدن زیبایی های دنیا.

اگر نداشتمت از کجا می فهمیدم که بوی نفس های یک کودک خواب چقدر مست کننده است؟از کجا می فهمیدم که برق نگاه یعنی چه و نیاز بازی و هزار چیز دیگه ،تو به من فرصت دوباره کودک شدن دادی،......  نه از همه مهمتر تو به من این فرصت را دادی که بایستم و نگاه کنم به خودم و ببینم که می تونم بازی کنم تو به من یاد دادی که پوسته مغرورم را کنار بزنم و باز به خاک دست بزنم و گل ها را بو کنم ،با دیدن بچه گربه ذوق کنم ،

خدا را برای داشتن تو شکر می کنم.


نظرات 7 + ارسال نظر
mahtabb شنبه 7 شهریور 1388 ساعت 06:52 ب.ظ

کوچولوی نازیه خدا نگرش داره

مهشید مامان تارا دوشنبه 9 شهریور 1388 ساعت 10:24 ق.ظ

عزیزم . ماشاا... چه خانومی شده. خیلی وقت بود ازتون خبری نداشتیم خوشحالم که با دست پر و با روحیه اومدید. همیشه شادو سلامت در کنار فرشته کوچولو تون باشید.

مهشید مامان تارا سه‌شنبه 10 شهریور 1388 ساعت 03:30 ب.ظ

سلام فرصت کردید یه سری به وبلاگ جدید من بزنید.http://oriflameramzejavani.blogfa.com/

نسیم چهارشنبه 11 شهریور 1388 ساعت 01:26 ب.ظ http://niniartin.persianblog.ir

سلام سمیرا جون
چقدر بزرگ شده ماشالا این دخمل بلاااا
راستی موهاشو چطوری شونه میکنی؟؟؟ من که حسابی گیر کردم تو مرتب نگه داشتن موها.. دلمم نمیاد خیلی کوتاه کنم.. اصولا نینی کچل دوست ندارم!!
راستی چطوری از پوشک داری میگیریش؟؟؟

شایلی چهارشنبه 11 شهریور 1388 ساعت 08:05 ب.ظ http://www.shaina1386.blogfa.com

عروسک ما چقدر خانوم شده ماشالا... دلمون واستون یه ذره شده اینجا رو هم چون بلاگفا نیست نمی فهمیم کی آپلود میکنین... ما الان اومدیم خونه مامانی و بابایی اومدیم تهران دیگه باید بریم ددر... اون موهای دخترکمونو بخورم اینقدر خانومه

شایگان و مامان مریم شنبه 14 شهریور 1388 ساعت 08:24 ب.ظ

سلام سمیرا جون . چقدر قشنگ و با احساس نوشتی . خوش بحال شاینا جون با مامان مهربونش . وقتی خودنم تازه فهمیدم من چقدر از بچه ام دور شدم ....شب روزم با شایگان ولی احساس میکنم همش دارم سرسری میگذرم ازش نوشته ات یه تلنگر واسه من بود مرسی

آرین و مامانی یکشنبه 15 شهریور 1388 ساعت 12:16 ق.ظ http://nini-ko0ch0olo0.blogfa.com/

سلام خوبی؟
چه خوب نوشته بودی سمیرا جونم
هزار ماشالله برا شاینا خانوم گل
چه دوچرخه قشنگی داره مبارکه
راستی میتونه پدال بزنه؟
برا آرین از اون ماشینهای پدالی گرفتم هنوز نمیتنونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد