اگر نداشتمت......

شاینا دخترم،

اگر نداشتمت از کجا می فهمیدم که این حس های عجیب و زیبا در وجود من هست؟

اگر نداشتمت از کجا می تونستم شعف مادری را درک کنم،از کجا این حس بی نظیر را می فهمیدم؟

اگر نداشتمت این نبودم که امروز هستم، جایی ایستاده بودم که شاید محکم بود اما تو اون نور کوچک لرزان هستی که تمام هستی منو زیرو رو کردی، تو اون بهانه کوچکی هستی که منو بزرگ می کند بزرگ تر از آن چیزی که بودم تو روزنه ای بودی که دستم را گرفتی و بردی به دیدن زیبایی های دنیا.

اگر نداشتمت از کجا می فهمیدم که بوی نفس های یک کودک خواب چقدر مست کننده است؟از کجا می فهمیدم که برق نگاه یعنی چه و نیاز بازی و هزار چیز دیگه ،تو به من فرصت دوباره کودک شدن دادی،......  نه از همه مهمتر تو به من این فرصت را دادی که بایستم و نگاه کنم به خودم و ببینم که می تونم بازی کنم تو به من یاد دادی که پوسته مغرورم را کنار بزنم و باز به خاک دست بزنم و گل ها را بو کنم ،با دیدن بچه گربه ذوق کنم ،

خدا را برای داشتن تو شکر می کنم.